امشب برايت مي نويسم …

امشب که شبي است ساکت و زيبا …

چشمانم را مي بندم …

لبخند مي زنم …

لبخند ميزنم به شکوه اين شب …

که به ياد توام باز …

وباز ... و هميشه…

مي انديشم آيا لحظه اي هست که به ياد تو نباشم … ؟

مي انديشم به وقت اندوه ...

به وقت گريه ...

به وقت دلتنگي ...

به وقت خنده ...

و مي بينم …

که يادم چه وفادار بوده به يادت …

امشب برايت مي نويسم  …


امشب که به اندازه يک سرزمين …

بين مان فاصله است !!!…

امشب که از روحم به من نزديکتري …

مينويسم که دوستت دارم…!!!

آه خدايا...!

اين دوست داشتن را چقدر دوست دارم ...!!!


عزیز دلم من که همش بهت میگم دوست دارم

مال خودمی

میدونم میخای با این کار هات سر به سرم بذاری و یه جورایی تلافی کنی

ولی طوری نیست

خودتم بکشی من دوست دارم

چون دست خودم نیست

بفهم

دست خودم نیست

یادته یه روزی بهم گفتی

عاشقم شدی

چقد بهت خندیدم و گفتم آخه تو و عاشقی

حالا خودمم دلم پیشت گیره

نمیدونم چرا....اینطوری شدم..

از 24 ساعت شبانه روز...22 ساعتش فکرم پیش تو...میمیمرم برات بدوووووووووووووووووووووون


به خدا

دوست دارم