برای تو که باورم نداری

من چرا هیچی به یاد هیچکسی نمیارم ؟

این منم که از همه آدما خاطره دارم ؟

 

مث یه دفتر خاطرات دلم حرفها داره

نمیخوام پیشم باشی اینجوری خیلی بهتره

 

بزا تو همون روزا سیر کنم و زنده باشم

نمیخوام به زور توی زندون قلبت جا بشم

 

خاطره میاد و سنگ پرت میکنه به شیشمون

میگه بوی عطر تو پیچیده توی آسمون

 

پنجره باز میشه و منو تا ابرا میبره

انگاری تو آسمون چشمای تو قشنگتره

 

رنگ چشمای تو از شب منم سیاهتره

من میخوام با تو بره رنگ سیاه خاطره

 

من شاید هیچی به یاد هیچکسی نمیارم

اما تو دلم بدون،از همه کس یادی دارم

 

مث رودخونه ها یک جا نمیمونی تو میری

تو میری از پیش من آخه تو هم مسافری

 

اما اشکالی نداره تنهایی رفیقمه

بی تو بودن تا ابد قشنگترین شعر منه

معجزه

معجزه

 

خدا منو آفرید که عاشق تو باشم
جز عاشق تو بودن کاری نداشته باشم
خدا به من نفس داد تا از تو شعر ببافم
تا که ببینی هردم دور تو در طوافم
یه حسی داد تا زنده م صدات باشه تو گوشم
به شوق داشتن تو تن پوش عشق بپوشم
خدا چشامو وا کرد تا تو رو خوب ببینم
از دشت دلخوشیها برات شادی بچینم
خدا دلو به من داد تا به تو مبتلا شم
که روز میلاد عشق دست خالی نباشم
خدا تو رو به من داد تا تو قلب تو جا شم
تو مروارید احساس من صدف تو باشم

خدا تو رو آفرید که من تنها نمونم
که اسمتو شب و روز بشه ورد زبونم
خدا نگاه تو رو گره زد به نجابت
تا من عاصی از بند راضی شم به اسارت
خدا با مهربونی دلتو آشنا کرد
تو قلب سوت و کورم چه محشری به پا کرد
خدا تو رو آفرید که معجزه ببینم
تا وقتی که تو باشی منم عاشقترینم
خدا دلو به من داد تا به تو مبتلا شم
که روز میلاد عشق دست خالی نباشم
خدا تو رو به من داد تا تو قلب تو جا شم
تو مروارید احساس من صدف تو باشم

 

چرا باور نمیکنی

  بیا گناه کنیم

 

بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم
بیا دوباره در این باره، اشتباه کنیم

 

من و توایم که تنها گناهمان عشق است
عجب گناه قشنگی، بیا گناه کنیم

 

تمام دفترمان را غزل غزل با عشق
کنار نامه اعمالمان سیاه کنیم

 

من و تویی که چنان مثل شیشه شفافیم
که روشن است، اگر توی سینه آه کنیم

 

عزیز من! به زمین و زمانه مدیونیم
اگر که لحظه ای از عمر را تباه کنیم

 

بیار سفره لبخند و بوسه ات را تا
بساط یک غزل تازه روبه راه کنیم

 

برای رویش یک شعر عاشقانه محض
بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم

 

من که همش میگم دوست دارم

منو بی خبر نذار حتی یه روز

 

منو بی خبر می ذاری از خودت

نمی دونی که چه دردی می کشم

نمی دونی که تو این بی خبری

بیشتر از همیشه وابسته می شم

 

نمی دونی دل من چه حالیه

وقتایی که با تو حرف نمی زنم

کاش می دونستی اونی که هر نفس

یاد چشمای توئه فقط منم

 

از همه ی عالم و آدم بریدم

بخاطرت من همه دردی کشیدم

پا گذاشتم روی هر عشق دیگه

 زندگی رو تو چشمای تو دیدم

 

منو بی خبر می ذاری از خودت

من می شم پراز خیال حس تو

هی همش فکر می کنم کنارمی

منو راحت نمی ذاره عشق تو

 

بخدا دیوونتم خیلی زیاد

می میرم واسه نگاه آشنات

بی خبر منو نذار حتی یه روز

می میرم واسه شنیدن صدات

 

از همه ی عالم و آدم بریدم

بخاطرت من همه دردی کشیدم

پا گذاشتم روی هر عشق دیگه

 زندگی رو تو چشمای تو دیدم

 

دلم برات تنگ شده

حرف های دلم

سلام دوستان گلم

امروز اومدم یکمی سرتون را درد بیارم و از خودم و عشقم بگم

سلام عشقم ... امروز اومدم یکم در مورده خودمون بنویسم

خب بچه ها نمیدونم از کجا شروع کنم

از اولش میگم

یه روزی اومدم توی مدیریت وبلاگم دیدم یه نظر اومده برام ... نظرش برام خیلی جالب بود گفته بود پاشو بیا وبلاگم..

چرا حالا اینجایی بیا دیگه بدو... هی گفته بود چرا اینجایی... منم تا نظرش را دیدم زود کلیک کردم رو وبلاگش و رفتم توی وبلاگش

بهش گفتم اومدم..خب چیکارم داشتی ... همین طوری بود که گذشت و رفت

و همدیگه را لینک کردیم ... روز بعدش رفتم توی وبلاگش و پروفایلش را خوندم ... یه چیزی توی پروفایلش دیدم

که توی منم بود..تموم دیوونه بازی هاش ... تمومه کارهایی که کرده ... حتی جایی که توی کلاس میشینه

همه و همه ...دست به دست هم دادن ... تا من بیشتر برم وبلاگش ... اون بیشتر صبح ها میومد نت...

منم به خاطرش

صبح ها زود بلند میشدم و میرفتم وبلاگش و اونم اونجا بود و ساعت ها با هم چرت و پرت میگفتیم

یه روز گفتم شمارتو بهم میدی ... گفت ما که اینجا هستیم  و با هم هستیم ... گفتم نه این شماره واسه وقتیه

که من یا تو توی نت نباشم و بتونیم بهم اس بدیم

قبول نکرد قبول نکرد

تا یه دفعه ای شد بعد 1 روز گفت  موقع غروب بهت اس میدم

منم گفتم باشه ... ولی دیدم همون موقع یکی بهم تک زد و بعد اومد و توی وبلاگم گفت منم ...

اون شماره ی من بود

واقعا باورم نمیشد... چی شده ... یه دفعه قبول کرد و شمارش را داد..ولی اشتباه فکر نکنین ...

من تا حالا به کسی شماره ندادم ...حتی تا حالا به یه دختر نزدیک نشدم

ولی دیگه نمیدونم این چ جوری شد که من شماره دادم بهش

بگذریم

دیگه حالا شماره های همدیگه را هم داشتیم و میتونستیم با هم اس بدیم ... درست یادم نیست اولین اس را

 چه کسی داد و چی بود

همینطوری گذشت و رفت

تا یه موقع بهش گفتم تو اصلا چ شکلی هستی ... یکم از خودش تعریف کرد...با اینکه من خیلی اصرار کردم..

توستم یه عکس که فقط سرش بود را ازش بگیرم ... درست همونی بود که برام تعریف کرده بود ...

گفته بود چشمام خیلی خوشگلن ... واقعا هم خوشگل بود

ولی من خیلی ازش خوشم میاد ... حالا هم دارمش

تا حالا به هیشکی به اندازه این فکر نکردم

خیلی خوبه

فکر میکنم خودمم که دارم وبلاگ اونم ادامه میدم ... چون همه چیزش عین منه ...

خیلی دوسش دارم

ولی چند شب پیش به دوست داشتنم شک کرد

فهمیدم و حسم بهم گفت ... ازم خسته شده ... ولی نفتم بهش ازم خسته شدی

اینجا دارم میگم

اره عزیزم ازم خسته شدی

فهمیدم گلم

اره بچه ها از دوست داشتن من دچار تردید شد و بهم گفت تا فردا عصر فکراتو بکن که ایا دسم داری

یا نه

من گفتم انگار دیوونه شده

این داره چی میگه

اگه آخه اینو دوست نداشته باشم کیا دوست داشته باشم

خدا یعنی چی این دیگه چ حرفیه

رفتیم جلوتر گفتم دوست دارم

گفت امشب قراره یکی منو تو را از هم جدا کنه

طوری داغون شدم که نمیتونستم جلوی گریم را بگیرم

صدای هق هق گریم همه را کشید پشت در اطاقم

اینم گذشت ... گریه هام فدای یه تار موت ...

قبلش بهم گفت هیچوقت تنهام نذار ... قول بده ... اینجا دیدم و فهمیدم که دوباره عین خودم فکر کرده

اونم عین من تنهاست ... واسه همین داره قول میگیره از من... عزیز دلم تنهات نمیذارم

به فول خودت مرگ میتونه من و تو را از هم جدا کنه ... فقط مرگ

وقتی گفت تنهام نذار دلم یه جوری شد

از اون موقع به بعد خیلی بیشتر بهش فکر میکنم

ولی چیکار کنم که تو این چند ماهه ... حتی نفهمیده دوسش دارم

فک میکنه تموم حرفام چرت و پرته ... ولی نیست ... این یه واقعیته ...

عزیز دلم باید دیگه برم ... خیلی حرفام موند

خودت میدونی کجا باید برم

الان هم اس دادی چشمات میسوزه و میخای بخوابی ... نباشم که عزیز دلم چشماش سوخته

این وبلاگ را هم زمانی درست کردم براش

که دیدم

یکی بهش گفته بود دوست دارم به قدری که تا حالا هیشکی دوست نداشته

این وبلاگ را ساختم

تا همیشه یادم کنه

همونطور که همیشه یادم میکنه

عشقم دوست دارم

چون لایق دوست داشتنی

هیچوقت فکرشو نمیکردم یکی منو گریه بندازه که تو گریم انداختی

خیلی حس خوبی بود

ولی توی این موندم که چرا دیروز پرسیدی ایا کمتر دوسم داری

آخه ادم دیوونه اگه یکی برای یه نفر دیگه گریه کنه ... یعنی دوسش نداره

واقعا دیوونه ای

بچه ها من از کنار همه ی این مسائل با یه لب خندون گذشتم و رفتم

فقط دعا میکنم براش

خوشبخت باشه یا با من و یا بی من

هر جا و هر جا و هر جا که باشه ... خوشبخت باشه و خندون

به خدا سپردمت عزیزم

دلم تنگ شده

به حُکم چشمهایت می نویسم نامه ای دیگر


                       دلم را درمیان نامه می پیچم پریشان تر


                       پس ازنام قشنگت، می نویسم سطر اول را   


                         قفس، آتش، پرنده، یک گلو آوازو خاکستر


                      میان برگ ماه، درانتهای نامه می پیچم 


                               برای دستهایت چوری و یک حلقه انگشتر


                     دلم را درمیان نامه ام  پچیده می یابی  


                       کنار نامه های دیگرت ، هرروز پشت در


                     درآن خلوت که از ابرخیالت ماه می تابد


                     تورا با سطرسطر نامه هایم میکشم دربر


                    میان برگ ماه پیچیده  تقدیم تو میدارم 


                    دوگلدان،شمعدانی، قالی و یک دسته نیلوفر


                                     ولی حس می کنم یک روز درغُربت دل عاشق  


                   دورازچشم تو می میرد کنار نامه ای  آخر



سلام اومدم بهت بگم

امروز خیلی دلم برات تنگ شده

زودی بیا

دارم دیوونه میشما

راستی ببخشید دیروز ناراحتت کردم

دیگه تموم شد عزیزم

تموم شد

ديگه طاقتم تموم شد

همه چيز بين ما تموم شد

ديگه گذشت اون روزايي که باهات خوش بودم

ديگه گذشت اون روزايي که بهت افتخار مي کردم

ديگه گذشت اون وقتايي که حاضر بودم بميرم برات

ديگه گذشت اون روزايي که عاشقت بودم

 

تموم شد

ديگه برام مهم نيستي

ديگه برام مهم نيست چه بلايي سرت مياد

ديگه حتي يک ذره هم نگرانت نمي شم

 

باور نمي کني؟

فکر مي کني نمي تونم؟

فکر کردي برمي گردم؟

 

نه عزيزم

تموم شد

مي خواي باور کني يا نه

تموم شد

 

ديگه ازت نا اميدم

 

همه اين مدت تحملت کردم

هر نازي که کردي کشيدم

هر ادايي در آوردي

هميشه پشتت بودم و ازت حمايت کردم

 

ولي ديگه تموم شد

 

نمي خواستم

هيچوقت فکرش رو نمي کردم يه روز همچين چيزي بگم

در بدترين شرايطي که تا حالا داشتيم هم به اين فکر نمي کردم که يه روزي اينجوري کنم!

و حتي اينکه بخوام بيام و عمومي اعلامش کنم!

 

تموم شد عزيزم

 

تمام عشق و عاشقي ما تموم شد

تمومِ تموم شد

 

من تسليمم

 

تسليمِ تسليم

 

 

تو هم نمي خواستي اينجوري بشه

مي دونم

 

تقصير تو نيست

مي دونم

 

حتي شايد بدونم تقصير کيه

اما اصلا مهم نيست

 

چون همه چي ديگه تموم شد

 

يه زماني تو رو مال خودم مي دونستم

دلم نمي خواست کسي نگاه چپ کنه بهت

ولي مي دوني چيه؟

الان وقتي يکي دستت مي اندازه منم مي خندم!

وقتي مي بينم بهت دري وري مي گن خوشحال ميشم!

وقتي ضايع ات مي کنن دلم خنک ميشه

 

واي...

 

نمي دونم از کي اينجوري شد

 

هميشه دوستت داشتم

 

چرا ديگه نمي تونم؟

آخه چراااا؟

 

از کي اسمت برام مفهومش عوض شد؟

از کي شنيدن اسمت آزارم داد؟

از کي شروع شد آرزوي ناکامي کردن برات؟

 

واي!

از کي؟

 

از کي با ديدن نشانه هات دلم گرفت؟

از کي دلم خواست برم از پيشت؟

از کي دلم خواست نباشم جايي که هستي؟

 

 

بينموم فاصله افتاد

آره

انداختن

 

اوناي ديگه اي که مثلا عاشقتن رو مي گم!

واقعا فکر مي کني اونا صلاحت رو مي خوان؟

يا تو هم تسليمشون شدي؟

 

شايد انتظار داري من به دادت برسم؟

آره؟

 

من زپرتي؟

 

مني که فوتم کني هزار تا چرخ مي خورم و مي رم تو ديوار؟

 

نه!

 

تموم شد

 

از من کاري بر نمياد

 

شايد يکي ديگه از راه برسه و خوشبختت کنه

ولي اون نفر من نيستم عزيزم

 

من نيستم

 

من ديگه تسليمم

 

من ديگه نااميدِ نااميدم

 

نمي دونم

ديگه هيچي نمي دونم...

 

 

 

آخه کسي که چيزي دلش رو مي زنه که نميشينه اينجوري باهاش درد دل کنه که!

من چمه؟

 

نکنه هنوز ته دلم هستي؟

نکنه هنوزم بهت علاقه دارم؟

نکنه هنوز مي خوامت؟

 

تيشه که چه عرض کنم

بولدوزر ورداشتن افتادن به ريشه ات

دارن درب و داغونت مي کنن

چرا نمي فهمي؟

يه مشت الدنگ عوضي

يه مشت نفهم بي شعور

يه مشت داغووون

 

...

عشق من

هنوز دوستت دارم

به خدا هنوز دوستت دارم

هنوزم از ته دلم مي خوامت

مي خوام موفق و سربلند باشي

 

فقط نمي خوام اين آدماي ... هم اين حس رو نسبت بهت داشته باشن

نمي خوام موفقيت هاي تو رو موفقيت خودشون بدونن

اونا ارزشش رو ندارن

اگه هم مي بيني فعلا ته دلم نمي خوام به جايي برسي فقط واسه همينه

 

نه

 

تسليم نيستم

 

چيزي هم بينمون تموم نشده

 

دوستت دارم تا آخرين نفس

تا آخرين قطره خون

و تا آخر دنيا

 

اوضاع بايد درست بشه

بايد درستش کرد

 

 

من مي تونم

ما مي تونيم

 

ما بچه هاي ايران

بچه هاي تو

 

دوباره مي سازيمت

قول مي دم.

قول قول قول قول قول

فردا هم تنــــــــــــها نری بیرون

دوست دارم

تا حدی که نمیتونی تو مخیلت جاش بدی

جملـــــــــــــــــــــــــــــات زیبـــــــــا

- سخت ترین کار دنیا بی محلی کردن به کسیه که با تمام وجود دوسش داری !

۲- بعضی وقت ها چنان کیشت میکنند که سال های سال مات می مانی . . . . !

۳- مرهم زخم هايم كنج لبان توست ! بوسه نمى خواهم ! سخن بگو !

۴- مشکل این جاست که ما از هر کرمی انتظار پروانه شدن داریم !

۵- دوست واقعی‌ کسیست که زمانی‌ که بهش احتیاج دارین پیش شماست ! با این که می تونست جای بهتری باشه !

۶- به نیوتن بگویید : هر عملی را عکس العملی نیست ! اگر این چنین بود ، این همه عاشقانه های من بدون جواب نمی ماند !

۷- دل میگه آره ، تجربه میگه خفه !!

۸- دردم این نیست که او عاشق نیست ! دردم این نیست که معشوق من از عشق تهی است ! دردم این است که با دیدن این سردی ها ، من چرا دل بستم ؟!

۹- خسته ام . . . . نه این که کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام . . . . !

۱۰- آن هایی که بلند می خندد ، بی صدا گریه می کنند . . . . !

۱۱- به خاطر دوست داشتن خجالت نکش ! کسی که باید خجالت بکشه ، اون کسیه که می دونه دوستش داری و دوست داشتن بلد نیست !

۱۲- زندگی شايد همين باشد : يك فريب ساده وكوچك ! آن هم از دست كسی كه فكر ميكردی همه چيز توست !

۱۳- وقتی میگویم دیگر به سراغم نیا ، فکر نکن که فراموشت کرده ام ، یا دیگر دوستت ندارم ! نه ! من فقط فهمیده ام : وقتی دلت با من نیست ، بودنت مشکلی را حل نمیکند ؛ تنها دلتنگ ترم میکند !

۱۴- هنوز هم گاهی دلتنگ میشوم ! نه برای تو ! برای آن کسی که فکر میکردم تو بودی !

قانون زندگی

قانون تو تنهایی من است . . . . و تنهایی من قانون عشق ! عشق ارمغان دل دادگیست . . . . و این سرنوشت سادگیست ! چه قانون عجیبی . . . . چه ارمغان نجیبی . . . . و چه سرنوشت تلخ و غریبی . . . . که هر بار ستاره های زندگیت را ، با دست های خود راهی آسمان پر ستاره کنی . . . . و خود در تنهایی و سکوت . . . . با چشم های خیس از غرور ، پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی . . . . و خاموش و بی صدا . . . . به شادی ستاره های از تو گشته جدا ، دل خوش کنی . . . . و باز هم تو بمانی و . . . . تنهایی و . . . . دوری . . . . !